خدایا
تورا صدا می کنیم ،تو را می خوانیم
ناامیدها، امید میشود و سیاه ها سفید سفید...
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان
پشت سر هم میشکند
وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان
است
و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد
وقتی طاقتمان طاق میشود و تحملمان تمام...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و
مطمئنیم که تو،
فقط تویی که کمکمان میکنی....
آن وقت است که تو را صدا میکنیم، تو را میخوانیم.
آن وقت است که تو را آه میکشیم، تو را گریه میکنیم،
تو را نفس میکشیم.
وقتی تو جواب میدهی، دانهدانه اشکهایمان را
پاک میکنی
و یکییکی غصهها را از توی دلمان برمیداری
گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی و دل شکستهمان
را بند میزنی
سنگینیها را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و
راحتی؛
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از لبها،
لبخند خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان
را مستجاب
و آرزوهایمان را برآورده قهرها را آشتی میکنی و
سختها را آسان.
تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان ناامیدها،
امید میشود و سیاهها سفید سفید...
نویسنده:؟؟؟؟؟
سلام
اسمه من هم سمانه س
اگه خواستی به وبلاگه من هم بیا
مخسی
به به ممنون عزیزم به خاطر اینکه سرزدی به خاطر اسمتم که شده حتما به وبلاگت سر میزنم
سلام
نوشته ی جالبی بود
چه کسی بهتر از او را می توان سراغ داشت؟!
سلام عزیز
نوشته ی زیبایی بود.
با افتخار لینک شدید. فقط نمی دونستم با چه عنوانی لینکتون کنم
فریاد کشیدن اسم خدا توی یه شب بارونی ارزوی منه
با این زندگی شهری هیچ جایی پیدا نمیشه که به این ارزوم برسم
برو برو شاپرک
بگو به اون نازنازک
عید گل و شاپرک
جلو جلو مبارک!
باز خوبه که کسی هست تا گاهی صدایش کنیم