یک یهودی بود که هرروز وقتی پیامبر به
مسجد می رفت روی سر پیامبر خاکستر می ریخت، دو سه روز اینکار را نکرد. پیامبر
فرمودند: این دوست ما! که هر روز از ما یاد میکرد کجاست؟ خبر دادند که مریض شده،
پیامبر فرمودند به عیادتش برویم. وقتی بااصحاب به دیدنش رفتند یهودی که از بزرگان
و شخصیتهای قبیله خود بود بسیار شرمنده شد و نزد پیامبر اسلام آورد و از برکت
مسلمانی او یک قبیله مسلمان شدند.
پیغمبر اهل "مدارا" بود، جلوی منبرش می خوابیدند و می گفتند یامحمد! برای
ما حدیث بگو و پیامبر هم مثل بچه ای که نزد شما می آید و دست روی سرش می کشید با
مردم اینجور رفتار میکرد...ما هم مانند پیامبر اهل مدارا باشیم و با مردم درگیری
نداشته باشیم.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا