و در ثروت « فقر » غنی گشتم.
و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.
و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.
و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.
و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.
و از « دانش » ، طعامم دادند.
و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.
و از « مهر » نوازشم کردند.
و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.
و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.
و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم
.
سگ ۱۰ صفت دارد که شایسته است هر مؤمن واقعی داشته باشد تا به کمال برسد.
1.سگ را درمیان مردم قدر و منزلتی نیست واین حال مسکینان و بیچارگان است.
2.مال وملکی از آن سگ نیست واین همان صفت مجردان و فرشتگان است.
3. سگ لانه و خانه ی معینی ندارد و هرجا که برود رفته است. و این علامت متوکلان است.
4. سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.
5. سگ اگرصد تازیانه از دست صاحب خود بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان حقیقی است.
6. شب هنگام به جز اندکی نمی آرامد و این حالت عاشقان و دوستداران است.
7. هرگاه رانده شود وستم بیند، چون صدایش کنند بدون دلگیری باز گردد واین صفت فروتنان است.
8. هر خوراکی که صاحبش به او بدهد راضی است و این صفت و حال قانعان است.
9. بیشتر اوقات لب فرو بسته وخاموش است و این علامت خائفان است.
10. وقتی بمیرد هیچ میراثی بر جای نمی گذارد واین حال زاهدان حقیقی است.داشته باشد تا به کمال برسد.
سلام کاشکی یه اسمی و نشونه ای از خودتون میذاشتید
آرامش چیست؟؟؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به اینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه هایتان سر شار از بوی خدا...
عاشقتم دکتر علی شریعتی....
حرفاش خیلی قشنگ بود...
.
.
.
راستی سلام+علیک...
سلام عزیزم!ممنون عالی بود!
منم آپم بهم سر بزن
سلام...
کاش همین طور بود همه اش...
ممنونم
دعایم کن
یاعلی مددی
کاش ما هم اینطور باشیم که:
و « حقیقت » دینم شد و راه ِرفتنم
آنجا که
زنگهای خوشبختی
خاموش می شود
در واژگونی بخت
بر آنم
تا به رقص برخیزم
بر ویرانه های خیال
و کودکانه
گوش
به زنگوله ی فرداها بسپارم .
اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست

او جانشین تمام نداشته های من است...
محو همین شدم
متن باشه تا بعد!
سلام سمانه ی خدایی
سلام
واقعا زیبا بود.
یاد دکتر علی شریعتی بخیر
سلام
الهی آن را که عشق نیست ارزش چیست . . .
چو بخت عرب بر عجم چیره شد *** همی بخت ساسانیان تیره شد
پر آمد ز شاهان جهان را قفیز [پیمانه] *** نهان شد ز رو گشت پیدا پشیز
همان زشت شد خوب، شد خوب زشت *** شده راه دوزخ پدید از بهشت
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر *** ز آزادگان پاک ببرید مهر
به ایرانیان زار و گریان شدم *** ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت *** دریغ آن بزرگی و آن فرّ و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان *** ستاره نگردد مگر بر زیان
چو با تخت، منبر برابر شود *** همه نام بوبکر و عمّر شود
تبه گردد این رنجهای دراز *** نشیبی دراز است پیشش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر *** ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند وز راستی *** گرامی شود کژّی و کاستی
رباید همی این از آن، آن ازین *** ز نفرین ندانند بازآفرین
نهانی بتر زآشکارا شود *** دل مردمان سنگ خارا شود
شود بنده بی هنر شهریار *** نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا *** روان و زبانها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان *** نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، همه ترک و تازی بود *** سخنها به کردار بازی بود
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام *** به کوشش ز هرگونه سازند دام
بریزند خون از پی خواسته *** شود روزگار بد آراسته
زیان کسان از پی سود خویش *** بجویند و دین اندر آرند پیش
ز پیشی و بیشی ندارند هوش *** خورش نان کشکین و پشمینه پوش
چو بسیار از این داستان بگذرد *** کسی سوی آزادگان ننگرد
یکی نامه ای بر حریر سفید *** نوشتند پر بیم و چندی امید
به عنوان بر از پورِ هرمزد شاه *** جهان پهلوان رستم کینه خواه
سوی سعد وقاص جوینده جنگ *** پر از رأی و پر دانش و پر درنگ
به من بازگوی آنکه شاه توکیست *** چه مردی و آیین و راه تو چیست
به نزد که جویی همی دستگاه *** برهنه سپهبد برهنه سپاه
به نانی تو سیری و هم گرسنه *** نه پیل و نه تخت و نه بار و بُنه
ز شیر شتر خوردن و سوسمار *** عرب را به جایی رسیده ست کار
که تاج کیان را کند آرزو *** تفو باد بر چرخ گردان، تفو!
شما را به دیده درون شرم نیست *** ز راه خرد مهر و آزرم نیست
بدین چهر و این مهر و این راه و خوی *** همی تخت و تاج آیدت آرزوی
جهان گر به اندازه جویی همی *** سخن بر گزافه نگویی همی
فردوسی بزرگ
ســــــــــــــلام!آپم...
خــــــــــــدایا .. تو تنها دلیلی هستی .. برای این که من .... لبخند بزنم ، در دردهایم.. درک کنم ، در پریشانی ایم.. اعتماد کنم ، حتی در خیانت.. و سرانجام ، به مبارزه ادامه دهم ، حتی در ترس ... چون یقین دارم در هر شرایطی دست مرا خواهی گرفت...
خدایا! به اندازه آسمانت دیروز آرزم داشتم و میخواستم دست اتفاق رو بگیرم تا نیفتد اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد باز من زندگی خواهم کرد چون تو میخواهی...
سلام دوست خوبم
مسافر خسته بالاخره از راه رسید
نمیای واسه سرسلامتی؟!